قبل از ازدواج
پسر: بالاخره موقعش شد. خیلی انتظار کشیدم.
دختر: میخوای از پیشت برم؟
پسر: حتی فکرشم نکن!
دختر: دوسم داری؟
پسر: البته! هر روز بیشتر از دیروز!
دختر: تا حالا بهم خیانت کردی؟
پسر: نه! برای چی میپرسی؟
دختر: منو میبوسی؟
پسر: معلومه! هر موقع که بتونم.
دختر: منو میزنی؟
پسر: دیوونه شدی؟ من همچین آدمیام؟!
دختر: میتونم بهت اعتماد کنم؟!
پسر: بله.
دختر: عزیزم!
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
بعد از ازدواج
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
کاری نداره! از پایین به بالا بخون!
پ ن:حدود یکسالی میشه که توی این وبلاگ مطلبی نوشته نشده...خیلی دوست داشتم ادامه اش بدم...دیر هم نشده...برای دل خوشی خودم هم که شده هر از چند گاهی یه مطالبی می نویسم که خاطرات گذشته یادم بمونه...
پ ن:گاهی وقتا زندگی بهمون کلک می زنه...موقعی که فکر می کنیم زندگی چقدر راحته همون موقع هستش که زندگی چهره ی اصلی خودش رو نشون میده...
پ ن:فعلا همین...هیسسس!!!